نگین دانلغتنامه دهخدانگین دان . [ ن ِ ] (اِ مرکب ) نگین خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای نصب کردن نگین در انگشتری . آن جای از انگشتری که نگین در آن نشانند : زمرد و گیه سبز هر د
نگینانلغتنامه دهخدانگینان . [ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، در61هزارگزی شمال غربی درمیان ، در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 370 تن سکن
نگینلغتنامه دهخدانگین . [ ن ِ ] (اِ) گوهر و سنگ قیمتی که به روی انگشتری نصب کنند. (ناظم الاطباء). فص ّ. نگینه . (یادداشت مؤلف ). فیروزه و لعل و یاقوت و الماس یا دیگر سنگهای قیم
نگین خانهلغتنامه دهخدانگین خانه . [ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نگین دان . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن جزء انگشتری که در روی آن نگین و سنگهای قیمتی را نصب میکنند. (ناظم الاطباء) :
نگینلغتنامه دهخدانگین . [ ن ِ ] (اِ) گوهر و سنگ قیمتی که به روی انگشتری نصب کنند. (ناظم الاطباء). فص ّ. نگینه . (یادداشت مؤلف ). فیروزه و لعل و یاقوت و الماس یا دیگر سنگهای قیم
حسن لیموییلغتنامه دهخداحسن لیمویی . [ح ُ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حسن زرد که به سرخی زند و در عرف هند آن را چنپک بزن گویند : گر نگین نیست نگین دان طلا را عشق است حسن لیمویی آن آی
صبوحیلغتنامه دهخداصبوحی . [ ص َ ] (اِخ ) شاعری است . و صاحب آتشکده گوید شعر بسیاری در مثنویات گفته و این شعر در وصف اصفهان ازوست :چه شهری ز وسعت برون از گمان نگین دان و فیروزه ٔ