نکوبختیلغتنامه دهخدانکوبختی . [ ن ِ ب َ ] (حامص مرکب ) خوش بختی . سعادت . نیک بختی . نکواختری : نکوبختی و دانش و کلک و تیغخدا هیچ ناداشته زو دریغ.اسدی .
نوبختیلغتنامه دهخدانوبختی . [ ن َ ب َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن نوبخت ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی بن احمدبن نوبخت و رجوع به ابوالحسن علی شود.
نوبختیلغتنامه دهخدانوبختی . [ ن َ ب َ ] (اِخ ) علی بن عباس ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی نوبختی شود.
ادبارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی، ۲. بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت
بداقبالیفرهنگ مترادف و متضادادباری، بدبختی، بدشانسی، تیرهبختی، تیرهروزی، شوربختی، نگونبختی ≠ خوششانسی
بدبختیفرهنگ مترادف و متضادادبار، بداقبالی، بیطالعی، بیچارگی، تیرهروزی، تیرهبختی، سیاهبختی، سیهروزی، شوربختی، شوریدهبختی، ضراء، فلاکت، نکبت، نگونبختی ≠ بداقبالی، خوشبختی، خوششانسی، نیکبخت