نگهدارندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی هدارنده، حفظکننده، محافظ، مراقب، نگهبان، مالپرست، مُصِر چسبنده، چسبناک، سفت
نگه دارندهلغتنامه دهخدانگه دارنده . [ ن ِ گ َه ْ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) حافظ. مستحفظ. (ناظم الاطباء). نگاه دارنده .نگاه دار. نگه دار. رجوع به نگاه دار شود : نگه دارنده ٔ بالا و پستی
نگهدارنده 1retainerواژههای مصوب فرهنگستان1. بخشی از یک پُل که پُلدیس را به دندان متصل میکند 2. قلاب یا چفت یا وسیلۀ دیگری که باعث ثبات و پایداری دندانواره میشود 3. هریک از دستگاههای (appliances) ثا
شیر نگهدارندهretainer, retaining valveواژههای مصوب فرهنگستانشیر حفظ فشار ترمز در واگنهای باری که بهصورت دستی عمل میکند
مادۀ نگهدارندهpreservativeواژههای مصوب فرهنگستانمادهای که فساد مواد خوراکی را به تأخیر اندازد متـ . نگهدارنده 2