نگللغتنامه دهخدانگل . [ ن ِ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش رزاب شهرستان سنندج ، در 15هزارگزی شمال شرقی رزاب ، در ناحیه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 545 تن سکنه
نگللغتنامه دهخدانگل .[ ن َ ] (ص ، اِ) آنکه خطش تمام ندمیده باشد، یعنی پسری که مزلف شده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). پسر ساده ٔ خوش روی . امرد. (فرهنگ خطی ). جوانی که خطش آغاز
نگلهواژهنامه آزاد(جنوب ایران) واحدی از کالا با مفهومی وسیع تر از پالت و عدل؛ به این معنا که به واحد کالاهای بسته بندی نشده مثل یک شاخه تیر آهن یا یک شمش فلزی سنگین یا یک دستگاه
پیر منحنی نالانلغتنامه دهخداپیر منحنی نالان . [ رِ م ُ ح َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سالخورده ٔ گوژپشت زاری کننده . || کنایه از چنگ خمیده است که نوازند : آن پیر بین در انحنا، موی سرش س
نگلهواژهنامه آزاد(جنوب ایران) واحدی از کالا با مفهومی وسیع تر از پالت و عدل؛ به این معنا که به واحد کالاهای بسته بندی نشده مثل یک شاخه تیر آهن یا یک شمش فلزی سنگین یا یک دستگاه
نکللغتنامه دهخدانکل . [ ن ِ ک ِ / ن َ / ن َ ک َ ] (ص ، اِ) پسرامرد نوخاسته . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوخاسته بود که هنوز خطش برنیامده باشد. (اوبهی ). نگل . (
پیر منحنی نالانلغتنامه دهخداپیر منحنی نالان . [ رِ م ُ ح َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سالخورده ٔ گوژپشت زاری کننده . || کنایه از چنگ خمیده است که نوازند : آن پیر بین در انحنا، موی سرش س