ناگذشتهلغتنامه دهخداناگذشته . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نگذشته . گذرناکرده : چو لشکر شد از خواسته بی نیازبر او ناگذشته زمانی دراز.فردوسی .خداوند را بگوی که بنده به شکر این
نگاشتهلغتنامه دهخدانگاشته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نوشته . (برهان قاطع) (آنندراج ). نوشته شده . (ناظم الاطباء). مکتوب . (یادداشت مؤلف ). تحریرکرده . (فرهنگ فارسی معین ). مرقوم
قهوة تازهبرشتfresh-roasted coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوهای که از برشتن آن زمان زیادی نگذشته است
جوانفرهنگ نامها(تلفظ: javān) آن که زمان زیادی از عمرش نگذشته است ، کم سن و سال ؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت.
قهوۀ تازهدمfresh brewed coffee/ freshly brewed coffeeواژههای مصوب فرهنگستانقهوۀ دمیای که از تهیۀ آن زمان چندانی نگذشته و کهنه نشده باشد
چوزلغتنامه دهخداچوز. (اِ) جانور شکاری را گویند که سال برو نگذشته و گریز نخورده باشد. (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). پرنده ٔ شکاری را گویند که یک سال تمام بر
ناگذشتهلغتنامه دهخداناگذشته . [ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نگذشته . گذرناکرده : چو لشکر شد از خواسته بی نیازبر او ناگذشته زمانی دراز.فردوسی .خداوند را بگوی که بنده به شکر این