تلمیحفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نگاه تند و آنی به چیزی افکندن . 2 - اشاره کردن . 3 - اشاره کردن شاعر در شعر به داستان یا مثلی مشهور یا آوردن اصطلاحات علمی در شعر.
زهرچشملغتنامه دهخدازهرچشم . [ زَ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) غضبی که از نگاه تند محسوس شود. (آنندراج ). نگاهی که از روی خشم و غضب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).- زهرچشم از کسی یا کسانی گرف
چشمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) عضو حسی و بینایی بدن انسان و حیوان.۲. [مجاز] نظر؛ نگاه اجمالی: چشمم به او افتاد.۳. [مجاز] انتظار؛ توقع: ◻︎ گر از دوست چشمت بر احسان اوست / تو در