نگاهبانلغتنامه دهخدانگاهبان . [ ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاه دارنده ٔ چیزی و حفاظت کننده ٔ آن . (آنندراج ). حافظ.(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). حارس . محافظ. (از ناظم الاطباء) (ف
نگاهبانی کردنلغتنامه دهخدانگاهبانی کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محافظت . (ترجمان القرآن ). محافظت کردن . حراست کردن . (ناظم الاطباء).
نگاهبانیلغتنامه دهخدانگاهبانی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) حراست و نگهداشت چیزی .(آنندراج ). محافظت . حراست . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مراقبت . حرس . (یادداشت مؤلف ). عمل ن
دیدبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهنگاهبان، سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هرچه از دور ببیند خبر بدهد؛ دیدهدار؛ دیدهور. دیدهبان فلک: [قدیمی، مجاز] زحل.
نگاهبانیلغتنامه دهخدانگاهبانی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) حراست و نگهداشت چیزی .(آنندراج ). محافظت . حراست . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مراقبت . حرس . (یادداشت مؤلف ). عمل ن
نگاهبانی کردنلغتنامه دهخدانگاهبانی کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محافظت . (ترجمان القرآن ). محافظت کردن . حراست کردن . (ناظم الاطباء).