پنگاشتنلغتنامه دهخداپنگاشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) نقش کردن .(آنندراج ). و ظاهراً این کلمه تحریف بنگاشتن است .
نویستنلغتنامه دهخدانویستن . [ ن َ ت َ ] (مص ) کتابت . (آنندراج ). نوشتن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 410 و رجوع به نویشتن شود.
نگاشتنلغتنامه دهخدانگاشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نوشتن . (برهان قاطع) تحریر کردن . نگاریدن : تا آنگاه که مضربان و حاسدان دل آن خداوند را بر ما درشت کردند و تضریب ها نگاشتند. (تاریخ بیهقی ص 214).چون کتاب اﷲ به سرخ و زردمی شاید نگاشت
نوشتنلغتنامه دهخدانوشتن . [ ت َ ] (مص ) نوشیدن . آشامیدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). به این معنی نوشیتن درست است . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
نگاشتنلغتنامه دهخدانگاشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نوشتن . (برهان قاطع) تحریر کردن . نگاریدن : تا آنگاه که مضربان و حاسدان دل آن خداوند را بر ما درشت کردند و تضریب ها نگاشتند. (تاریخ بیهقی ص 214).چون کتاب اﷲ به سرخ و زردمی شاید نگاشت
پنگاشتنلغتنامه دهخداپنگاشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) نقش کردن .(آنندراج ). و ظاهراً این کلمه تحریف بنگاشتن است .
نقش نگاشتنلغتنامه دهخدانقش نگاشتن . [ ن َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نقاشی کردن . تصویر کردن : فریاد ز دست نقش ، فریادزآن دست که نقش می نگارد.سعدی .
نگاشتنلغتنامه دهخدانگاشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نوشتن . (برهان قاطع) تحریر کردن . نگاریدن : تا آنگاه که مضربان و حاسدان دل آن خداوند را بر ما درشت کردند و تضریب ها نگاشتند. (تاریخ بیهقی ص 214).چون کتاب اﷲ به سرخ و زردمی شاید نگاشت
ننگاشتنلغتنامه دهخداننگاشتن . [ ن َ ن ِ ت َ / ن َ ت َ ] (مص منفی ) مقابل نگاشتن . رجوع به نگاشتن شود.
نادیده انگاشتنلغتنامه دهخدانادیده انگاشتن . [ دی دَ / دِ اِ ت َ ] (مص مرکب ) نادیده گرفتن . ندیده تصور کردن : از آن شنعت این پند برداشتم دگر دیده نادیده انگاشتم .سعدی .