نگارگریلغتنامه دهخدانگارگری . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) صورتگری . نقاشی . بتگری . عمل نگارگر. رجوع به نگارگر شود : ایا که فتنه شدستی در آزر و مانی پی نگارگری روی آن نگار نگر. سوزنی
ترسیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. تصویر، رسم، نقش، نگارگری، ۲. رسم کردن، نگاشتن ۳. خطکشیدن، نشان گذاشتن، نشانهگذاری کردن ۴. کشیدن، رسم کردن
چهرهپردازیفرهنگ مترادف و متضاد۱. نقاشی، صورتگری، صورتسازی، چهرهسازی، نگارگری ۲. طراحی، چهرهنگاری ۳. وصف، توصیف