لغتنامه دهخدا
نیکوسیرتی . [ رَ ] (حامص مرکب ) خوش رفتاری . نکوکرداری : از نیکوسیرتی و دادگری همه او رافرمانبردار شدند. (مجمل التواریخ ). هرگز به عدل و نیکوسیرتی او کس نبود. (مجمل التواریخ ). این بهرام ولی عهد پدر بود و سه بطن از ایشان فرزندان را بهرام نام کردندی به