نکعلغتنامه دهخدانکع. [ ن ُ ک َ ] (ع اِ) رنگ سرخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از المنجد). || (ص ) مرد سیاه به سرخی مایل . (از منت
نکعلغتنامه دهخدانکع. [ ن َ ] (ع مص ) شتابانیدن کسی را از کار، یا رد نمودن و دور ساختن آن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از ال
نکعلغتنامه دهخدانکع. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) رفتن پوست بینی کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فهو انکع و نکع و هی نَکْعاء. (متن اللغة). رجوع به انکع و نیز رجوع
نکالغتنامه دهخدانکا.[ ن ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان قره طقان بخش بهشهرشهرستان ساری ، در 25کیلومتری جنوب باختری بهشهر، سرراه شوسه ٔ ساری به بهشهر واقع است و 2000 تن سکنه دارد
نک ءلغتنامه دهخدانک ء. [ ن َک ْءْ] (ع مص ) پوست باز کردن از ریش . (صراح ) (تاج المصادر بیهقی ). باز کردن پوست را از ریش پیش از به شدن پس ریم به هم رسانیدن . (از منتهی الارب ) (آ
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است شبیه طرثوث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن َ ک َ ع َ ] (ع اِ) شلم قتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صمغ قتاد، یا آن نُکعةاست . (از متن اللغة). || بر نقاوی . (منتهی الارب ) (آنندرا
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن َ ک ِ ع َ ] (ع ص ) زن سرخ فام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مراءة حمراء. (اقرب الموارد). زن سرخ . (ناظم الاطباء). || لب نیک سرخ . (منتهی الارب ) (آنندر
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن ُ ک َ ع َ ] (ع ص ) رجل نکعة؛ مرد پوست روی رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردسرخی که پوست بینی وی رفته باشد. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از الم
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است شبیه طرثوث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن َ ک َ ع َ ] (ع اِ) شلم قتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صمغ قتاد، یا آن نُکعةاست . (از متن اللغة). || بر نقاوی . (منتهی الارب ) (آنندرا
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن َ ک ِ ع َ ] (ع ص ) زن سرخ فام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مراءة حمراء. (اقرب الموارد). زن سرخ . (ناظم الاطباء). || لب نیک سرخ . (منتهی الارب ) (آنندر
نکعةلغتنامه دهخدانکعة. [ ن ُ ک َ ع َ ] (ع ص ) رجل نکعة؛ مرد پوست روی رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردسرخی که پوست بینی وی رفته باشد. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از الم
تنکاعلغتنامه دهخداتنکاع . [ ت َ ] (ع مص ) به دوشیدن سختی کردن بر ستور. (منتهی الارب ). نکع. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سستی کردن در حاجت . (از اقرب الموارد).