نکاللغتنامه دهخدانکال . [ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) عقوبت . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). رنج . (غیاث اللغات ). سزا. (منتهی الارب ) (آنندراج
نَکَالَفرهنگ واژگان قرآنزنجير وقيد وبند - عذاب (از کلمه نِکْل به معناي طناب پابند حيوان و آهن لجام آن است ، چون هر دو مانع آزادي حيوان است ، و جمع آن أنکال است )
نکال کردنلغتنامه دهخدانکال کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عذاب کردن . عقوبت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مجازات کردن . شکنجه دادن : یکی گفت او را به تازیانه باید زد و نکال باید کرد.
نکالتلغتنامه دهخدانکالت . [ ن َ ل َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) نکاله . عقوبت و سزا و رنج و شکنجه . (از ناظم الاطباء).
نکالهلغتنامه دهخدانکاله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) نکالت . (ناظم الاطباء). رجوع به نکالت شود.
نکال کردنلغتنامه دهخدانکال کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عذاب کردن . عقوبت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مجازات کردن . شکنجه دادن : یکی گفت او را به تازیانه باید زد و نکال باید کرد.
نکالتلغتنامه دهخدانکالت . [ ن َ ل َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) نکاله . عقوبت و سزا و رنج و شکنجه . (از ناظم الاطباء).
نکالهلغتنامه دهخدانکاله . [ ن َ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِمص ، اِ) نکالت . (ناظم الاطباء). رجوع به نکالت شود.
نکالیدنیلغتنامه دهخدانکالیدنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) آنکه درخور کالیدن نیست . آنکه کالیدن آن سزا نیست . (یادداشت مؤلف ).
تَنکِيلاًَفرهنگ واژگان قرآنکيفر(از کلمه نکال به معناي عقوبتي که از تخلفي برابر آن عقوبت جلوگيري کند و ساير مکلفين از عقوبت اين متخلف عبرت بگيرند و هوس تخلف نکنند )