نچسبدیکشنری فارسی به ترکی1) yapışmaz (tencere, kap, vs) , 2) kimseye yapışmaz (rahatsız etmez) 3) yakışmayan, uymayan
نچسبلغتنامه دهخدانچسب . [ ن َچ َ ] (نف ) ناچسب . ناچسبنده . که نمی چسبد. || نادلپسند. نادلنشین . || سمج . مُصِرّ.
نچسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت نچسب، نامنسجم، خُرد، پاشیده، خردوخاکشیر لیز، روغنی، صاف آبکی، سیال، مایع ول، آویزان، تجزیهشده شکننده زوال یافته
نچسبیلغتنامه دهخدانچسبی . [ ن َ چ َ ] (حامص مرکب ) نچسبیدن . || سماجت . اصرار بی جا و بی مزه . بی مزگی . صفت آدم نچسب .- نچسبی کردن ؛ به سماجت و پافشاری بی جاخود را لوس و بی ارج
نچسبیدنیلغتنامه دهخدانچسبیدنی . [ ن َ چ َ دَ ] (ص لیاقت ) که چسبیدنی نیست . که نمی چسبد. مقابل چسبیدنی . || نامطبوع . ناملایم .
نچسبیدنلغتنامه دهخدانچسبیدن . [ ن َ چ َ دَ ] (مص منفی ) مقابل چسبیدن . رجوع به چسبیدن شود. || دلپذیر نیامدن . موافق طبع نبودن .