نوردیدهلغتنامه دهخدانوردیده . [ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف ) پیچیده . ملفوف . لوله کرده . || تاشده . تاکرده . ته کرده . || طی شده . سپرده . پیموده .نعت مفعولی از نوردیدن است . رجوع به نوردیدن شود.
نوردیدهexposedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی فیلم یا ویدئویی که برای ثبت قیاسی یا رقمی تصویر بر آن، نوردهی شده باشد
نانوردیدهلغتنامه دهخدانانوردیده . [ ن َ وَ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) ناسپرده . طی ناشده . مقابل نوردیده . رجوع به نوردیده شود.