نوکرلغتنامه دهخدانوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص ، اِ) چاکر. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدمتکار خوب . (انجمن آرا). خدمتکار. فرمانبردار. (ناظم الاطباء). ملازم . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). گماشته . خدمتکا
نوکردیکشنری فارسی به انگلیسیbondman, domestic, factotum, flunky, handyman, help, houseboy, houseman, man, manservant, menial, puppet, retainer, servant, vassal
نوکرلغتنامه دهخدانوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص ، اِ) چاکر. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدمتکار خوب . (انجمن آرا). خدمتکار. فرمانبردار. (ناظم الاطباء). ملازم . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). گماشته . خدمتکا
نوکردیکشنری فارسی به انگلیسیbondman, domestic, factotum, flunky, handyman, help, houseboy, houseman, man, manservant, menial, puppet, retainer, servant, vassal
کهنه نوکرلغتنامه دهخداکهنه نوکر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ن َ / نُو ک َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نوکر قدیمی . || سخت گربز در تملق آقا ودزدی از مال او. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کرنوکرلغتنامه دهخداکرنوکر. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. کوهستانی و سردسیر است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قره نوکرلغتنامه دهخداقره نوکر. [ ق َ رَ ن َ / نُو ک َ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) نوکر سیاه . غلام سیاه ، و در تداول امروز کنایه ازکسی است که در مقام نوکری به هر کار پستی تن دهد.
نوکرلغتنامه دهخدانوکر. [ ن َ / نُو ک َ ] (ص ، اِ) چاکر. (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خدمتکار خوب . (انجمن آرا). خدمتکار. فرمانبردار. (ناظم الاطباء). ملازم . (برهان قاطع) (انجمن آرا)(ناظم الاطباء). گماشته . خدمتکا
جدانوکرلغتنامه دهخداجدانوکر.[ ج ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود از شهرستان لاهیجان . این ده در چهار هزارگزی باخترلنگرود و هزارگزی شوسه ٔ لنگرود به لاهیجان قرار دارد. محلی است جلگه و معتدل و مرطوب و 165 تن سکنه دارد. آب آن از استخر. و محصول آن