نوصلغتنامه دهخدانوص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). مناص . نویص . نیاصة. نوصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نَوس . || آماده ٔ حرکت
نوسلغتنامه دهخدانوس . (اِ) قوس قزح . (لغت فرس اسدی ) (صحاح الفرس ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). آژفنداک . (ناظم الاطباء). نوسه . (فرهنگ فارسی معین ) : از باد روی خوید چو آب است موج
نوسلغتنامه دهخدانوس . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). جنبیدن پیرایه و گیسو و جز آن . (از منتهی الارب )(آنندراج ). نوسان . (از اقرب الموارد). رجوع
نوصةلغتنامه دهخدانوصة. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) یک بار شستن با آب و جز آن . (ناظم الاطباء). غسل با آب و غیر آن .اصل آن موصة است و حرف میم قلب به نون شده است . (ازاقرب الموارد) (از متن
نوصانلغتنامه دهخدانوصان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن . تحرک . مناص . نویص . نیاصة. نوص . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نوسان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نَوص شود.
ده نوصالح آبادلغتنامه دهخداده نوصالح آباد. [ دِه ْ ن َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رگیان بخش فهرج شهرستان بم . واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری فهرج . دارای 259 تن سکنه . آب آن از قنات مش
نوصانلغتنامه دهخدانوصان . [ ن َ وَ ] (ع مص ) جنبیدن . تحرک . مناص . نویص . نیاصة. نوص . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). نوسان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نَوص شود.
نوصةلغتنامه دهخدانوصة. [ ن َ ص َ ] (ع اِ) یک بار شستن با آب و جز آن . (ناظم الاطباء). غسل با آب و غیر آن .اصل آن موصة است و حرف میم قلب به نون شده است . (ازاقرب الموارد) (از متن
ده نوصالح آبادلغتنامه دهخداده نوصالح آباد. [ دِه ْ ن َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رگیان بخش فهرج شهرستان بم . واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری فهرج . دارای 259 تن سکنه . آب آن از قنات مش
نویصلغتنامه دهخدانویص . [ ن َ ] (ع مص ) جنبیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن . (از اقرب الموارد). نوص . مناص . نیاصة. نوصان . (از اقرب الموارد). رجوع به نوص و نوسان شود. || (اِ) ت
نیاصةلغتنامه دهخدانیاصة. [ ص َ ] (ع مص ) جنبیدن . (از منتهی الارب ). نوص . نوصان . مناص . نویص . (متن اللغة) (اقرب الموارد). منیص . (متن اللغة). رجوع به نَوص و نوصان شود.