نوشولغتنامه دهخدانوشو. [ ن َ / نُو ش َ / شُو ] (نف مرکب ) حادث ، برابر قدیم . (برهان قاطع) (آنندراج ). ظاهراً برساخته ٔ فرقه ٔ آذرکیوان است ، از نو به معنی تازه و شو به معنی شون
نوشِواگویش بختیاریاواخر بهار و اوائل تابستان، نزدیک به رسیدن محصولات کشاورزى (ذخیره غذایى اغلب کشاورزان در این ایام تماممىشود و روزهاى دشوارى را مىگذرانند).
قلعه نوشوکتیهلغتنامه دهخداقلعه نوشوکتیه . [ ق َ ع َ ن ُ شُوْ ک َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد، واقع در 14هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 3هزارگزی باختری شوسه ٔ
قلعه نوشوکتیهلغتنامه دهخداقلعه نوشوکتیه . [ ق َ ع َ ن ُ شُوْ ک َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالان چولان شهرستان بروجرد، واقع در 14هزارگزی جنوب باختری بروجرد و 3هزارگزی باختری شوسه ٔ
بیوکلغتنامه دهخدابیوک . [ ب ُ ] (اِ) بمعنی عروس ، امروز هم درمازندران متداول است ، چنانکه زن نوشوی کرده را گاهی بیوک ِ آقا و گاه عروس آقا گویند. (یادداشت مؤلف ).- نوبیوک ؛ نوع
حادثلغتنامه دهخداحادث . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حدوث . نو. تازه . نوشده . نوشونده . (مهذب الاسماء). نوآورده . ج ، حوادِث . (تاج العروس ). || (اصطلاح فلسفه ) مُحدَث ، مقابل قد