نوشهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. جاوید؛ پایدار.۲. (صفت) خوش و خرم و خوشبخت؛ کامران.۳. (صفت) نوش؛ گوارا.
نوشهلغتنامه دهخدانوشه . [ ش َ ] (اِخ ) نام دختر نرسی پادشاه ساسانی است . وی عمه ٔ شاپور ذوالاکتاف است . رجوع به فهرست ولف و تاریخ گزیده ص 107 شود.
نوشهلغتنامه دهخدانوشه . [ ن َ /نُو ش َه ْ ] (اِ مرکب ) پادشاه نوجوان . (جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع). پادشاه نو و جوان . (رشیدی ). شاه جوان . (انجمن آرا). نوشاه . شاه
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) (بندر...) مرکز شهرستان نوشهر، در 8 هزارگزی مشرق چالوس و 160 هزارگزی مغرب بابلسر در 51 درجه و 23 دقیقه ٔ طول و 36 درجه و 39 دقیقه ٔ عرض
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 15 هزارگزی جنوب بستان آباد و 2 هزارگزی جاده ٔ میانه به تبریز، در منطقه ٔ کوهستانی
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، در 22 هزارگزی جنوب اردبیل و یک هزارگزی جاده ٔ خلخال به اردبیل ، در جلگه ٔ معتدل هوائی
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) شهرستانی از استان دوم و محدود است از شمال به دریای خزر، از جنوب به خطالرأس سلسله جبال البرز، از مشرق به بخش نور شهرستان آمل ، از مغرب
ده نوشهسوارخانلغتنامه دهخداده نوشهسوارخان . [ دِه ْ ن َ ش َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت . واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری سبزواران . دارای 148 تن سکنه . آ
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) (بندر...) مرکز شهرستان نوشهر، در 8 هزارگزی مشرق چالوس و 160 هزارگزی مغرب بابلسر در 51 درجه و 23 دقیقه ٔ طول و 36 درجه و 39 دقیقه ٔ عرض
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوجان بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 15 هزارگزی جنوب بستان آباد و 2 هزارگزی جاده ٔ میانه به تبریز، در منطقه ٔ کوهستانی
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، در 22 هزارگزی جنوب اردبیل و یک هزارگزی جاده ٔ خلخال به اردبیل ، در جلگه ٔ معتدل هوائی
نوشهرلغتنامه دهخدانوشهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) شهرستانی از استان دوم و محدود است از شمال به دریای خزر، از جنوب به خطالرأس سلسله جبال البرز، از مشرق به بخش نور شهرستان آمل ، از مغرب