نوشدهلغتنامه دهخدانوشده . [ ن َ / نُو ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تازه شده . از صورت کهنگی به تازگی و نوی درآمده . || تغییریافته . دگرگون شده . تحول یافته . که تغییرصورت و ظاهر دا
نوزدهگویش اصفهانی تکیه ای: nunze طاری: nunze طامه ای: nunzeh طرقی: nunze کشه ای: nunzeh نطنزی: nunzeh
حادثلغتنامه دهخداحادث . [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حدوث . نو. تازه . نوشده . نوشونده . (مهذب الاسماء). نوآورده . ج ، حوادِث . (تاج العروس ). || (اصطلاح فلسفه ) مُحدَث ، مقابل قد
نو شدنلغتنامه دهخدانو شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) و نو گردیدن و نو گشتن ؛ تازه شدن : چه گفت اندر این موبد پیشروکه هرگز نگردد کهن گشته نو. فردوسی .نو شده ای نوشده کهن شود
قارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ‹قیر› مادۀ غلیظ و سیاهرنگی که از نفت گرفته میشود زفت.۲. (صفت) [مجاز] سیاه: ◻︎ در غم آزت چو قیر سر شده چون شیر / وآن دل چون تازه شیر نوشده چون قار (ناصرخسرو