نوشاندنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآب یا نوشابه به کسی خوراندن: ◻︎ ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پُر است بنوشان و نوش کن (حافظ: ۷۹۶).
نشاندنگویش اصفهانی تکیه ای: hâčuni طاری: hâčenây(mun) طامه ای: henešundan طرقی: hâčânâymun کشه ای: hâčânâymun نطنزی: hânešondan
نشاندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. قراردادن، مقیم کردن، نهادن ۲. غرس کردن، کاشتن ۳. افراشتن ۴. خاموش کردن، دفع کردن، فرونشاندن ۵. نشانیدن ≠ کندن
نوشانفرهنگ نامها(تلفظ: nušān) نوشاندن ، نوشانیدن ، به نوشیدن واداشتن ؛ به علاوه (صفت فاعلی از نوش) شیرینی بخش.
سقاءلغتنامه دهخداسقاء. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) کسی که آب نوشاندن پیشه ٔ وی باشد و این صیغه ٔ نسبت است چنانکه حداد و طباخ و صباغ . (غیاث ) (آنندراج ). آب دهنده . (منتهی الارب ) (دها