نوریلغتنامه دهخدانوری . [ ری ی ] (ع اِ) واحد نَوَر، به معنی مختلس . (از اقرب الموارد). رجوع به نَوَر و نَوَرة شود. || (ص نسبی ) منسوب است به نور. رجوع به نوری شود.
نوریلغتنامه دهخدانوری . (اِ) نوعی از زردآلوی . (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ).قسمی زردآلوی درشت و بسیار شیرین و آبدار و هسته شیرین . مقابل زردآلو انک . (یادداشت مؤلف ) : از ن
نوریلغتنامه دهخدانوری . (اِخ ) ... بیگ خان لاهوری . از پارسی گویان قرن دهم هجری هندوستان و از معاصران تقی اوحدی است . او راست :اظهار مهرِ بی حد من کرد سرکشش خود بر میان قاتل خود
نوریلغتنامه دهخدانوری . (اِخ ) ... هروی ، مشهور به نوری دندانی . از شاعران و ظریف طبعان قرن دهم هجری است . گویند: دندانش از غایت درازی از لبهایش برآمده بود...از این جهت خود را ب
نوری اصفهانیلغتنامه دهخدانوری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ] (اِخ ) (میرزا...) به روایت مؤلف صبح گلشن «مستجمع مکارم صفات و شیخ الاسلام هرات » بوده است . او راست :پیش هر موی توام عرض نیازی دگر
نوری تبریزیلغتنامه دهخدانوری تبریزی . [ ی ِ ت َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت مؤلف صبح گلشن در فصل گرما به سقائی و در موسم سرما به عسل فروشی اشتغال داشت . او راست :چن
نوری حایریلغتنامه دهخدانوری حایری . [ ی ِ ی ِ ] (اِخ ) فضل اﷲ (شیخ ...) مازندرانی نوری حایری . از فقهای امامیه ٔ قرن چهاردهم هجری است . او راست : 1 - الطهارة. 2 - فضیلة العباد و ذخیرة
نوریتهلغتنامه دهخدانوریته . [ ت َ / ت ِ ] (ص ) دررسیده . تصورکرده . به خاطرآورده (؟). (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).