نورهلغتنامه دهخدانوره . [ ن َ / نُو رَه ْ ] (ص مرکب ) نوراه . نوپا. کره اسب نوزین . (یادداشت مؤلف ).
نورهلغتنامه دهخدانوره . [ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) چیزی است که برای دور کردن مو از بدن به کار برند، و آن آهک و زرنیخ به هم ساییده است . (از غیاث اللغات ). حلاق الشعر. (برهان قاطع).
نورهلغتنامه دهخدانوره . [ ن َ / نُو رَ / رِ ] (اِ) چوبی که سقف خانه را بدان پوشند. (برهان قاطع) (آنندراج ). تیری بود که سقف خانه را بدان بپوشند. (جهانگیری ). چوب خرمن کوب . طربی
نورةلغتنامه دهخدانورة. [ رَ ] (ع اِ) نشان ستور. (منتهی الارب ). سمة. (از اقرب الموارد) (المنجد). || آهک . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). حجرالکلس . (اقرب الموارد). رجوع به نوره (