نوباریدنلغتنامه دهخدانوباریدن . [ ن َ / نُو دَ ] (مص منفی ) نیوباریدن . نه اوباریدن . مقابل اوباریدن . رجوع به اوباریدن شود.
نواریدنلغتنامه دهخدانواریدن . [ ن َ دَ ] (مص ) ناجاویده فروبردن . (جهانگیری )) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). بلع. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). بلع کردن . (ناظم
نواریدنلغتنامه دهخدانواریدن . [ ن َ دَ ] (مص ) ناجاویده فروبردن . (جهانگیری )) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). بلع. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان ) (آنندراج ). بلع کردن . (ناظم
القلغتنامه دهخداالق . [ اَ ] (ع مص ) درخشیدن برق و نباریدن ، و اَلاّق نعت آنست . (آنندراج ). لمعان و اضأت برق . تَاءَلﱡق . (ازاقرب الموارد). || زبان آور شدن در دروغ . (تاج الم
الاقلغتنامه دهخداالاق . [ اُ ] (ع اِ) برق کاذب بی باران . || (مص ) درخشیدن برق و نباریدن . (منتهی الارب ).
حقدلغتنامه دهخداحقد. [ ح َ ] (ع مص ) کینه در دل گرفتن . سؤالظن فی القلب علی الخلائق لاجل العداوة. (تعریفات ). منتظر فرصت کین کشی بودن . || نباریدن باران . || برنیامدن چیزی از