لغتنامه دهخدا
نوب . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نائب . رجوع به نائب شود. || نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرب . مقابل بُعد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آن که بر مسافت یک شباروز باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به اقرب الموارد و متن اللغة شود. || قوّت . توانائی . (منتهی الارب )