نهورلغتنامه دهخدانهور. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . در 8 هزارگزی جنوب شرقی بنجار در جلگه ٔ گرم معتدل هوایی واقع و دارای 414 تن سکنه است . آبش از رودخانه ٔ هیرمند، محصولش غلات و لبنیات ، شغل اهالی زراعت
نهورلغتنامه دهخدانهور. [ ن ُ ] (اِ) چشم . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) : تو آن سری که شمارند خاک پای تراسران محتشمان توتیای نور نهور. سوزنی (از جهانگیری ). || نگاه . (جهانگیری ) (رشیدی ). نگاه به چشم . (انجمن آرا).- <span c
نهورفرهنگ فارسی عمید۱. چشم.۲. نگاه؛ رویت: ◻︎ کوردل همچو کور میباشد / سبک و بدنهور میباشد (سنائی: لغتنامه: نهور).
نعورلغتنامه دهخدانعور. [ ن َ ] (ع اِ) باد سرد که ناگهان در گرما رسد یا عکس آن . || (ص ) عرق نعور؛ رگ که خون جوشد از وی . || نیة نعور؛ قصد دور و دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
چشمه نهورلغتنامه دهخداچشمه نهور. [ چ َ م َ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 52 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع است . جلگه و گرمسیر است و 72 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات . محصولش غلات و چغندر. شغل اها
نهورمواژهنامه آزادنِهُورْمَ:(nehorma) در گویش گنابادی یعنی شعله کشیدن آتش ، داغ شدن تنور ، افروخته شدن هیزم ها ، مشتعل شدن
چشمه نهورلغتنامه دهخداچشمه نهور. [ چ َ م َ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 52 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع است . جلگه و گرمسیر است و 72 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات . محصولش غلات و چغندر. شغل اها
بهورلغتنامه دهخدابهور. [ ب ُ ] (اِ) چشم باشد که بعربی عین گویند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). || نگاه که بعربی نظر خوانند، و به این معنی نهور نیز آمده است . (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). نگاه و نظر. (ناظم الاطباء). رجوع به بهون شود.
نهرلغتنامه دهخدانهر. [ ن َ / ن َ هََ ] (ع اِ) جوی . (مهذب الاسماء) (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جوی آب .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). مجرای آب . (از متن اللغة). اخدود و جوی بی آب را نیز گویند.
نهورمواژهنامه آزادنِهُورْمَ:(nehorma) در گویش گنابادی یعنی شعله کشیدن آتش ، داغ شدن تنور ، افروخته شدن هیزم ها ، مشتعل شدن
دمنهورلغتنامه دهخدادمنهور. [ دَ م َ] (اِخ ) نام شهری کوچک است به جنوب اسکندریه در مصر، و از آنجاست شیخ احمد دمنهوری . (یادداشت مؤلف ).
چشمه نهورلغتنامه دهخداچشمه نهور. [ چ َ م َ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 52 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع است . جلگه و گرمسیر است و 72 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات . محصولش غلات و چغندر. شغل اها
لکنهورلغتنامه دهخدالکنهور. [ ل َ ن َ ] (اِخ ) لکنهو. لکناو. لکناهو. نام شهری به هندوستان . رجوع به مدخل قبل شود.
کنهورلغتنامه دهخداکنهور. [ ک َ ن َ وَ ] (ع اِ) ابرپاره شبیه به کوه یا ابر برهم نشسته . || (ص ) مرد سطبراندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
قنهورلغتنامه دهخداقنهور. [ق َ ن َ وَ ] (ع ص ) دراز درهم و درآمده پوست یا ضعیف و سست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).