نهولغتنامه دهخدانهو. [ ن َ هَُ وو ] (ع ص ) بازدارنده . بسیار بازدارنده . (از منتهی الارب ). نهی کننده . (ناظم الاطباء).
نهولغتنامه دهخدانهو. [ ن َهَْ وْ ] (ع مص ) لغتی است در نهی . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). نهی کردن و بازداشتن . رجوع به نَهْی ْ شود.
نحوفرهنگ انتشارات معین(نَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - طریقه ، راه . 2 - اسلوب ، روش . 3 - نام علمی است که موضوع آن اِعراب کلمات و قوانین درست نوشتن و درست خواندن است .
نحودیکشنری عربی به فارسیاينده , روي , بسوي , بطرف , نسبت به , درباره , نزديک به , مقارن , درراه , براي
نحوفرهنگ مترادف و متضاد۱. دستور، گرامر ۲. اسلوب، جور، روال، روش، سیاق، شق، شیوه، طریق، طور، گونه، نمط، نهج
نِهُورْمَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی شعله کشیدن آتش ، داغ شدن تنور ، افروخته شدن هیزم ها ، مشتعل شدن
نهوذیلغتنامه دهخدانهوذی . [ ن َ ذی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به نهوذ که شهری است از ارض زاب . (از الانساب سمعانی ).
نهواشلغتنامه دهخدانهواش . [ ن َهَْ ] (ع اِ) تنگ گرفتگی بر مردم . ج ، نهاویش . (ناظم الاطباء). رجوع به نهاویش شود.
نهوءلغتنامه دهخدانهوء. [ ن ُ ] (ع مص ) نیم جوش شدن گوشت .(صراح اللغة). نهوئة. (منتهی الارب ). نهاء. نهائة. نهاوة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به نهاء شود.