نحلهواژهنامه آزادمذهب ، کیش ، سیر تفکر ، روح حاکم بر تفکر ، نزدیک به معنای دیسکورس (گفتار زمانه ). (مدنی _فقه) هبه؛ هرچه از روی تبرع دهند، که در این صورت شامل وقف و صدقه و هبه و
نهلةلغتنامه دهخدانهلة. [ ن َ ل َ ] (ع ص ) ابل نهلة؛ شتران نخست بر آب آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (اِ) جرعه . آشام : هرکه شما را یک نهله آب بخوراند به
نهلةلغتنامه دهخدانهلة. [ ن َ ل َ ] (ع ص ) ابل نهلة؛ شتران نخست بر آب آمده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (اِ) جرعه . آشام : هرکه شما را یک نهله آب بخوراند به
سبهلغتنامه دهخداسبه . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) شهری است [ بناحیت کرمان ] اندرمیان بیابان میان نهله و سیستان نهاده و از عمل کرمان است . (حدود العالم چ جدید دانشگاه تهران ص 129).
منهللغتنامه دهخدامنهل . [ م َ هََ ] (ع اِ) آبخور و نخست آبخوردن و جای آب خوردن . یقال : منهل بنی فلان ؛ ای مشربهم و موضع نهلهم . (منتهی الارب ). آبشخور و جائی که در آن آب خورند
کامللغتنامه دهخداکامل . [ م ِ ] (اِخ ) ابن فتح بن ثابت بن شاپورمکنی بابوتمام و ملقب به ضریر ازمردم بادر است در بغداد سکونت کرد. مردی ادیب و فاضل و با ذکاوت بود، در فنون مختلف عل