نهفته نژادلغتنامه دهخدانهفته نژاد. [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ن ِ ] (ص مرکب ) که اصل و نسبش معین نیست : تو مردی یک اسبه نهفته نژادبه تو چون دهد چون بدیشان نداد.اسدی .
نهفتهفرهنگ مترادف و متضادپنهان، پوشیده، راز، مختفی، مخفی، مخفی، مستتر، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپدید، ناپیدا، نهان ≠ آشکار، بارز، پیدا، ظاهر، مرئی، مشهود، هویدا
نهفتهدیکشنری فارسی به انگلیسیcovert, inmost, inner, intangible, latent, sub rosa, occult, secret, silent, stealthy, subterranean, ulterior
نهفتهلغتنامه دهخدانهفته . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ، اِ) پوشیده . پوشانده : ز می مست هموار خفته بدی به دستار چین سرنهفته بدی . فردوسی .چاهی است جهان ژاژ و سرنهفته
نهفتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ته، درکمین، پنهان، پنهانی، ناپدید، ناپیدا، مخفی، نامحسوس بیحرکت، راکد، منفعل بالقوه، ممکن نهان، ناشناخته، زیرزمینی محرمانه، پوشیده، نهان، مس
یک اسبهلغتنامه دهخدایک اسبه . [ ی َ / ی ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) سوار تنها. (ناظم الاطباء). سوار تنها را هم می گویند. (برهان ). تک سوار. || شخصی را گویند که یک اسب داشته باشد. (ب
اخستانلغتنامه دهخدااخستان . [ اَ س ِ ] (اِخ ) ابن خاقان اکبر ابوالهیجاء فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه ملقب بجلال الدین و مکنی به ابوالمظفر. آغاز و انجام شهریاری او معلوم نیست
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی
واسپوهرلغتنامه دهخداواسپوهر. (اِ) لقب نجبای اشکانی و ساسانی و صاحبان مناصب کشوری و لشکری آنان . کریستنسن گوید از ترکیبات پهلوی اشکانی است . این کلمه که ایده اوگرام آرامی آن بربیتا
نهفتلغتنامه دهخدانهفت . [ ن ُ / ن ِ / ن َ هَُ ] (ن مف ، اِ) پنهان . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). پوشیده . (برهان قاطع). پنهان کرده . (رشیدی