نهشللغتنامه دهخدانهشل . [ ن َ ش َ ] (ع اِ) اسم عربی شقاقل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شقاقل . گزر دشتی . (ناظم الاطباء) زردک صحرائی . شقاقل . (برهان قاطع). || گرگ . (منتهی الارب
نهشلفرهنگ انتشارات معین(نَ شَ) (اِ.) 1 - شقاقل . 2 - گرگ . 3 - پیر، پیری که به رعشه و لرزه افتاده باشد.
نهشلةلغتنامه دهخدانهشلة. [ ن َ ش َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث نهشل است . رجوع به نهشل شود. || (مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سالخورده و پیر و مضطرب و لرزان شدن .
ام نهشللغتنامه دهخداام نهشل . [ اُم ْ م ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) دختر عبیده . از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود.
نهشلةلغتنامه دهخدانهشلة. [ ن َ ش َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث نهشل است . رجوع به نهشل شود. || (مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سالخورده و پیر و مضطرب و لرزان شدن .
ام نهشللغتنامه دهخداام نهشل . [ اُم ْ م ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) دختر عبیده . از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود.
خراسانیلغتنامه دهخداخراسانی . [ خ ُ ] (اِخ ) نهشل بن سعیدبن وردان ، مکنی به ابوعبداﷲ. از اهل نیشابور بود.ولی اصل او از بصریان بوده است . از او داودبن ابی هند و ضحاک بن مزاحم حدیث د
ابوخیرهلغتنامه دهخداابوخیره . [ اَ خ َ رَ] (اِخ ) نهشل بن زید. اعرابی بدوی از فصحای بنی عدی . او به حیره شد و اقامت کرد. از اوست : کتاب الحشرات .