نهشتنلغتنامه دهخدانهشتن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . گذاشتن . نهستن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاندن . نصب کردن . (ناظم الاطباء).
نهشتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
نهستنلغتنامه دهخدانهستن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء)
چیزلغتنامه دهخداچیز. (اِ) شی ٔ. (منتهی الارب ) (دهار). پدیده .تعبیری عام هر موجود و موضوع و حال را : نباید جز آن چیز کاندر خورد. دقیقی .ز پندت نبد هیچ مانیده چیزولیکن مرا خود پ
باخترلغتنامه دهخداباختر. [ ت َ ] (اِخ ) باختریش . باکتریان . بلخ . آسیای علیا. در قدیم به این اسم مملکت وسیعی را می نامیدند که شامل بود همه ٔ جزء شرقی ایران را و محدود بود در شما