نهشلغتنامه دهخدانهش . [ ن َ ] (ع مص ) به دندان پیش گزیدن چیزی را و برکندن . (منتهی الارب ). عض . (اقرب الموارد). به دندان پیش گرفتن . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || گزیدن مار و سگ و غیره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گزیدن مار و عقرب . (از اقرب الموارد). گزیدن مار. (تاج المصادر بیهقی ).
نهشلغتنامه دهخدانهش . [ ن َ هَِ ] (ع ص ) بعیرٌ نهش ؛ شتر که در باطن سپل آن نشانی باشد سوای اثرة که بر زمین آشکار گردد.(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نَمِش . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || نهش الیدین ؛ ستور سبک دست ،و کذا نهش القوائم . (منتهی الارب ). خفیف الیدین . (از اقرب الموارد). ضعیف
نحزلغتنامه دهخدانحز. [ ن َ ] (ع مص ) دور کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دفع. نخس . (المنجد) (از اقرب الموارد). چیزی را دفع کردن . (فرهنگ خطی ). || چیزی را با پای زدن . (المنجد). || سپوختن . || درخستن به دست و پای و به چوب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || کوفتن چیزی را در هاون . (از م
نحزلغتنامه دهخدانحز. [ ن َ ح َ ] (ع مص ) به نحاز مبتلا شدن شتر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). رجوع به نحاز شود.
نحزلغتنامه دهخدانحز. [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) بعیر نحز؛ شتر سرفنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ناحز. نحیز. (از اقرب الموارد) (المنجد). سرفه کن . سرفه کننده . رجوع به نحاز شود.
نحیزلغتنامه دهخدانحیز. [ ن َ ] (ع ص ) شتر به نحاز مبتلاشده .نَحِز. منحوز. ناحز. (المنجد). رجوع به ناحز شود.
نهشتنلغتنامه دهخدانهشتن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . گذاشتن . نهستن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاندن . نصب کردن . (ناظم الاطباء).
نهشللغتنامه دهخدانهشل . [ ن َ ش َ ] (ع اِ) اسم عربی شقاقل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شقاقل . گزر دشتی . (ناظم الاطباء) زردک صحرائی . شقاقل . (برهان قاطع). || گرگ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ذئب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || چرغ . (منتهی الارب )(مهذب الاسماء). صقر. (اقرب الموارد) (متن
نهشلةلغتنامه دهخدانهشلة. [ ن َ ش َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث نهشل است . رجوع به نهشل شود. || (مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سالخورده و پیر و مضطرب و لرزان شدن . (از متن اللغة). || گزیدن به دندان از لهو و بازی . (منتهی الارب ). به تجمیش کسی را گاز گرفتن . (از اقرب الموارد)(از م
نهشةلغتنامه دهخدانهشة. [ ن َ ش َ ] (ع اِ) یک مرتبه گزیدن . || نوع گزیدن . هیأت گزیدن . || لدغه . لسعة. گزیدگی . (ناظم الاطباء).
نهشتفرهنگ فارسی عمید۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
positionدیکشنری انگلیسی به فارسیموقعیت، مقام، مکان، موضع، جایگاه، وضعیت، محل، وضع، شغل، مرتبه، مسند، نهش، موضعی کردن، مقام یافتن، قرار دادن یا گرفتن
positionsدیکشنری انگلیسی به فارسیموقعیت ها، موقعیت، مقام، مکان، موضع، جایگاه، وضعیت، محل، وضع، شغل، مرتبه، مسند، نهش، موضعی کردن، مقام یافتن، قرار دادن یا گرفتن
نهشتنلغتنامه دهخدانهشتن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . گذاشتن . نهستن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاندن . نصب کردن . (ناظم الاطباء).
نهشللغتنامه دهخدانهشل . [ ن َ ش َ ] (ع اِ) اسم عربی شقاقل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شقاقل . گزر دشتی . (ناظم الاطباء) زردک صحرائی . شقاقل . (برهان قاطع). || گرگ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ذئب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || چرغ . (منتهی الارب )(مهذب الاسماء). صقر. (اقرب الموارد) (متن
نهشلةلغتنامه دهخدانهشلة. [ ن َ ش َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث نهشل است . رجوع به نهشل شود. || (مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سالخورده و پیر و مضطرب و لرزان شدن . (از متن اللغة). || گزیدن به دندان از لهو و بازی . (منتهی الارب ). به تجمیش کسی را گاز گرفتن . (از اقرب الموارد)(از م
نهشةلغتنامه دهخدانهشة. [ ن َ ش َ ] (ع اِ) یک مرتبه گزیدن . || نوع گزیدن . هیأت گزیدن . || لدغه . لسعة. گزیدگی . (ناظم الاطباء).
نهشتفرهنگ فارسی عمید۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
الگوهای وانهشpatterns of discardواژههای مصوب فرهنگستانهریک از الگوهای بهدستآمده از پژوهش بقایای برجایمانده از دستساختهها و مواد غذایی، پس از تأثیر عوامل مخرب طبیعی، که کاربران اصلی آنها را رها کردهاند