نهزةلغتنامه دهخدانهزة. [ ن ُ زَ ](ع اِ) فرصت . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). پروای کار. (منتهی الارب ). ج ، نُهَز. || غنیمت . (منتهی الارب ). اسم للشی ٔ الذی هو
نحضةلغتنامه دهخدانحضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) پاره ٔکلان از گوشت یا گوشت آکنده و پر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ٔ کلانی از نحض . (از اقرب الموارد).
نهضةلغتنامه دهخدانهضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) واحد نهض است . (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به نهض به معنی عتب شود. || حرکت . جنبش . (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). کان
نهضةلغتنامه دهخدانهضة. [ ن ُ ض َ ](ع اِمص ) اسم است انتهاض را. (از متن اللغة). رجوع به انتهاض به معنی قیام شود. || حرکت . (متن اللغة). ج ، نهضات . نیز رجوع به نَهضَة و نهضت شود.
نزهةدیکشنری عربی به فارسیگردش , گشت , سير , گردش بيرون شهر , گردش دسته جمعي , پيک نيک , به پيک نيک رفتن , دسته جمعي خوردن , تفرج , گردشگاه , تفرجگاه , گردش رفتن , تفرج کردن , گردش کردن
نهزتلغتنامه دهخدانهزت . [ ن ُ زَ ] (ع اِ) فرصت . (یادداشت مؤلف ). نهزة. رجوع به نهزة شود. || غنیمت . (یادداشت مؤلف ). نهزة. رجوع به نهزة شود.
قفطیلغتنامه دهخداقفطی . [ ق ِ ] (اِخ ) علی بن یوسف بن ابراهیم شیبانی ، ملقب به جمال الدین و مکنی به ابوالحسن (564-646 هَ . ق .). از مردم صعید علیای مصر بود. وی در حلب اقامت کرد
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن سعد ابوالحسین کاتب . یاقوت در معجم الادباء (چ مارگلیوث ج 1 ص 129 ببعد) آرد: حمزه در زمره ٔ اهل اصفهان ذکر او آورده و گوید که ابوالحس