نهبةلغتنامه دهخدانهبة. [ ن َ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ) غارت . (منتهی الارب ). غارتگری . (ناظم الاطباء). اسم است از نهب . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نهبی . نهیبی . (اقرب الموا
نحبةلغتنامه دهخدانحبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) قرعه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
نحبةلغتنامه دهخدانحبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بحرین بنی عامربن عبدالقیس را. (از معجم البلدان ).
نهبهلغتنامه دهخدانهبه . [ ن َ ب َ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ) غارت . (غیاث اللغات ). نهبة. رجوع به نهبة شود.- نهبه کردن ؛ غارت کردن . تاراج کردن : می رود با تو که یابد عقبه ای که توا
نهبهرهلغتنامه دهخدانهبهره . [ ن ُ ب َ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) تقسیم دایره ٔ منطقةالبروج به نه قسمت و هر یک از آن قسمت ها را به یکی از ستاره های آن قسمت نسبت دادن . (ناظم الاطباء). رجو
نهبهلغتنامه دهخدانهبه . [ ن َ ب َ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ) غارت . (غیاث اللغات ). نهبة. رجوع به نهبة شود.- نهبه کردن ؛ غارت کردن . تاراج کردن : می رود با تو که یابد عقبه ای که توا
نهبهرهلغتنامه دهخدانهبهره . [ ن ُ ب َ رَ/ رِ ] (اِ مرکب ) تقسیم دایره ٔ منطقةالبروج به نه قسمت و هر یک از آن قسمت ها را به یکی از ستاره های آن قسمت نسبت دادن . (ناظم الاطباء). رجو
نهبتلغتنامه دهخدانهبت . [ ن ُ ب َ ] (ع اِ) نهبة. رجوع به نُهبَة شود. || تقسیم دایره ٔ منطقةالبروج به نُه قسمت و هر یک از آن قسمت ها را به یکی از ستاره های آن منسوب کردن . (ناظم
نهبیلغتنامه دهخدانهبی . [ ن ُ با ] (ع اِمص ) غارتگری . (منتهی الارب ). اخذمال به قهر. (از متن اللغة). اسم است نهب را. نهبة. نُهَّیبی ̍. نُهَیبی ̍. (از متن اللغة) (از اقرب الموار