نهامیلغتنامه دهخدانهامی . [ ن َ می ی / ن ُ می ی / ن ِ می ی ] (ع ص ، اِ) حداد. (متن اللغة) (اقرب الموارد).آهنگر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نهام . رجوع به نهام شود. || نجار. (
نهامیلغتنامه دهخدانهامی .[ ن ِ می ی / ن ُ می ی ] (ع اِ) صاحب دیر و کلیسا. (منتهی الارب ). راهب . صاحب دیر. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || راه آسان . (منتهی الارب ). طریق سهل . (م
نهامینلغتنامه دهخدانهامین . [ ن َ ] (اِ) آهنگر. (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). حداد، به این معنی به حذف نون آخر هم به نظر آمده است . (از برهان ). رجوع ب
نهامینلغتنامه دهخدانهامین . [ ن َ ] (اِ) آهنگر. (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). حداد، به این معنی به حذف نون آخر هم به نظر آمده است . (از برهان ). رجوع ب
نهاملغتنامه دهخدانهام . [ ن َ / ن ُ / ن ِ ] (ع ص ، اِ) آهنگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). حداد. نهامی . (متن اللغة)(اقرب الموارد). || درودگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نجار. نها
آهنگرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که پیشهاش ساختن آلات و ادوات آهنی است؛ پیشهوری که آهن را در کوره سرخ میکند و از آن آلات و ادوات آهنی میسازد؛ نهامی؛ نهامین.
درودگرلغتنامه دهخدادرودگر. [ دُ گ َ ] (ص مرکب ) نجار، و این مأخوذ از درودن است که چوب و زراعت قطع کردن باشد. (غیاث ) (آنندراج ). درودکار. (ناظم الاطباء). درگر. کسی که اسباب و آلا