نهاریلغتنامه دهخدانهاری . [ ن َ ] (اِ) اندکی مایه طعام بود که بخورند و گویند نهاری کنیم تا طعامی دیگر رسیدن ، چنانکه بعضی دیگر گویند صفرا بشکنیم از آن سبب که نهار باشد یعنی ناشتا
نهاریلغتنامه دهخدانهاری . [ ن َ ری ی ](ع اِ) طعام که بامداد خورده شود. (از متن اللغة). رجوع به نهار و ناهار و نیز رجوع به ماده ٔ بعد شود.
نهايةدیکشنری عربی به فارسیانتها , خاتمه , خاتمه دادن , خاتمه يافتن , بينهايت , خيلي زياد , حداکثر , درمنتهي اليه , دورترين نقطه , فزوني , مفرط , بپايان رسانيدن , تمام کردن , رنگ وروغن زد
نهائيدیکشنری عربی به فارسیاحتمالي , موکول بانجام شرطي , شرطي , مشروط , نهايي , اجل , اخر , غايي , بازپسين , دورترين