نهادنگاهلغتنامه دهخدانهادنگاه . [ ن ِ / ن َ دَ ] (اِ مرکب ) موضع. (یادداشت مؤلف ). محل و جای نهادن . رجوع به نهادن شود.
نهادنیلغتنامه دهخدانهادنی . [ ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که ازدر نهادن است . قابل نهادن . رجوع به نهادن شود. || لایق ذخیره کردن . آنکه یخنی کردن آن لازم آید. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نهادن شود. || مقررکردنی . تعیین کردنی : اکنون اگر خداو
ساختار سازمانیorganizational structureواژههای مصوب فرهنگستانساختاری که تعامل افراد و جریان ارتباطات و روابط قدرت در سازمان را نهادینه میکند
institutionalizeدیکشنری انگلیسی به فارسینهادینه کردن، رسمی کردن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به موسسه کردن، در موسسه یا بنگاه قرار دادن