نمیمهلغتنامه دهخدانمیمه . [ ن َ می م َ / م ِ ] (از ع ، اِمص ) نمیمة. نمیمت . سخن چینی . غمازی . خبرکشی : به فخرالدوله بر طریق نمیمه انها کردند که عبداﷲ کاتب ... به تجسس احوال مشغ
نمیمةلغتنامه دهخدانمیمة. [ ن َ م َ ] (ع مص ) نَم ّ. نمیم . (اقرب الموارد). سخن چینی کردن . (زوزنی ). || (اِمص ) سخن چینی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، نمیم ، نمائم . || (ا
نمیمه کارلغتنامه دهخدانمیمه کار. [ ن َ می م َ / م ِ] (ص مرکب ) سخن چین . غماز. (آنندراج ). آنکه غیبت می کند و افترا می زند و خوش آمد می گوید. (ناظم الاطباء).
نمیمه کارلغتنامه دهخدانمیمه کار. [ ن َ می م َ / م ِ] (ص مرکب ) سخن چین . غماز. (آنندراج ). آنکه غیبت می کند و افترا می زند و خوش آمد می گوید. (ناظم الاطباء).
نمیمةلغتنامه دهخدانمیمة. [ ن َ م َ ] (ع مص ) نَم ّ. نمیم . (اقرب الموارد). سخن چینی کردن . (زوزنی ). || (اِمص ) سخن چینی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ج ، نمیم ، نمائم . || (ا
نملةلغتنامه دهخدانملة. [ ن ِ ل َ ] (ع اِمص ) نمیمة. سخن چینی . نَمْلة. نُمْلة. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).