نمیدلغتنامه دهخدانمید. [ ن َ ] (ن مف )نم کشیده . (ناظم الاطباء). نمیده . چیزی نم دیده . (از جهانگیری ) (از رشیدی ). رجوع به نمیده شود. || (اِمص ) حاصل مصدر از نمیدن است . (ناظم
نمیدلغتنامه دهخدانمید. [ ن ُ ] (ص مرکب ) مخفف ناامید است . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). مأیوس . قانط. آیس . خائب . ناامیدوار. (یادداشت مؤلف ). رجو
نمیدفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= ناامید: ◻︎ مهرش ادریس را بداده نوید / لطفش ابلیس را نکرده نمید (سنائی: ۶۰).
نمیدهلغتنامه دهخدانمیده . [ ن ُ دَ / دِ ] (ن مف ) نومیدشده . ناامیدگردیده . (برهان قاطع) (آنندراج ). مأیوس گشته . (ناظم الاطباء).
نمیدهلغتنامه دهخدانمیده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف ) نمید. چیزی نم دیده را گویند. (از جهانگیری ) (از رشیدی ). نم کشیده .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : پی رم برگرفت آن دل ر
نمیدنلغتنامه دهخدانمیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) میل کردن . توجه نمودن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : کارم شهوی و غضبی بود شب و روزبر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم . خواجه نصیرالدین طوس
نمیدهلغتنامه دهخدانمیده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف ) نمید. چیزی نم دیده را گویند. (از جهانگیری ) (از رشیدی ). نم کشیده .(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : پی رم برگرفت آن دل ر
نمیدهلغتنامه دهخدانمیده . [ ن ُ دَ / دِ ] (ن مف ) نومیدشده . ناامیدگردیده . (برهان قاطع) (آنندراج ). مأیوس گشته . (ناظم الاطباء).
نمیدنلغتنامه دهخدانمیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) میل کردن . توجه نمودن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : کارم شهوی و غضبی بود شب و روزبر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم . خواجه نصیرالدین طوس