نمکلغتنامه دهخدانمک . [ ن َ م َ ] (اِ) ماده ای سپید که به آسانی سوده می گردد و در آب حل می شود و آن را در تلذیذ غذاها به کار می برند و سبخ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ملح . ابوع
اندونزیلغتنامه دهخدااندونزی . [ اَ دُ ن ِ ] (اِخ ) کشوری است دارای حکومت جمهوری که از مجموعه ای جزایر (قریب 3000 جزیره ٔ بزرگ و کوچک ) تشکیل یافته است . اندونزی در جنوب شرقی آسیا د
چهرهلغتنامه دهخداچهره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِ) صورت و روی آدمی باشد. (برهان ). روی . (آنندراج ). صورت و روی آدمی راگویند. (از انجمن آرا). رخ . روی . صورت . سیما. (ناظم الاطباء). ر
دشتلغتنامه دهخدادشت . [ دَ ] (اِ) صحرا و بیابان . معرب آن دست باشد. (از برهان ). زمین بیابان . (شرفنامه ٔ منیری ). صحرا و بیابان و هامون و زمین هموار و وسیع وبی آب . (ناظم الاط
کلاهک ریشهroot capواژههای مصوب فرهنگستانلایهای بیرونی شامل یاختههای نوک ریشه که از پارزای رأسی ریشه محافظت میکند و مادهای روانساز برای ریشة درحالرشد تولید میکند
پیازفرهنگ انتشارات معین(اِ.) گیاه علفی از تیره سوسنی ها با برگ های نوک تیز گل های سفید مایل به سبز یا گلی مایل به بنفش که غدة متورم آن خوراکی است ، دارای طعم و بوی تند و مرکب از لایه