نمونۀ پدیدآورauthor's proof, APواژههای مصوب فرهنگستاننسخۀ غلطگیری و نمونهخوانی شدهای که برای تأیید نهایی پدیدآور به نزد او فرستاده میشود
نمونۀ کمالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کمال، اسوه، ابرمرد، انسانوالا شاهکار آفرینش سرمشق، الگو، مدل، استاندارد، الگوی نخستین، سرمشق شاهکار، کار خارقالعاده
نمونۀ اریبbiased sampleواژههای مصوب فرهنگستاننمونهای که از نوعی فرایند نمونهگیری به دست میآید و یک مؤلفۀ خطای سامانمند را القا میکند، در مقابل خطای تصادفی که اثر آن بهطور متوسط صفر میشود
نمونۀ لحظهایgrab sampleواژههای مصوب فرهنگستاننمونۀ منفردی که در زمان و مکان معین گرفته شده است و ترکیب محیط (آب، فاضلاب، خاک و غیره) را در همان زمان و مکان نشان میدهد
مبدعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که چیزی را کشف و آشکار کند؛ کسی که چیز تازهای بیاورد یا کاری بکند که نمونه و سرمشق از دیگران نگرفته باشد؛ سازندۀ چیزی بیمثل و بینظیر.۲. (صفت) پدیدآ
نمودارفرهنگ مترادف و متضاد۱. جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه ۲. آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا ۳. سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده
ذوالقافیتینلغتنامه دهخداذوالقافیتین . [ ذُل ْ ی َ ت َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) این صنعت چنان باشد که شاعر قطعه یا قصیده ای گوید که آن را دو قافیت پهلوی یکدیگر باشد: مثالش مسعودسعد گوید:
کاخ هدشلغتنامه دهخداکاخ هدش . [ خ ِ هََ دِ ] (اِخ ) یا کاخ کوشک خشایارشا. از پلکان شرقی حیاط تچر که بالا بروند بمحوطه ٔ نسبتاً کوچکی میرسند که تل جنوبی کاخ آپادانا و آثار نهفته ٔ د
مثللغتنامه دهخدامثل .[ م ُ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ مثال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مثال شود. || اصنام عقلیه . طلسمات عقلیه . امثله ٔ علیا. ارباب انواع . ص