نمونهفرهنگ مترادف و متضاد۱. الگو، سرمشق، مدل ۲. اسوه ۳. انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند ۴. قیاس، نمودار
نمونهدیکشنری فارسی به انگلیسیcase, demo, epitome, example, exemplar, exemplary, exemplification, foretaste, illustration, instance, ism _, item, lead, token, model, mold, pattern, quintesse
نمونهلغتنامه دهخدانمونه . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] (اِ) نمودار. (اوبهی ) (از غیاث اللغات ). انموذج معرب آن است . (انجمن آرا). نمویه . جزء کوچک و مقدار اندک از هر چیزی که بدان م
نمونهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، نمونه برای عرضه، نمونۀ نمایشگاهی، مسطوره مصداق، مورد، مدل، الگو مظنه، مدرک مدل، ماکت، تصویر، مانکن ویترین موزه، گالری، انبار، نمایشگاه، فرو
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم الضبّی مکنی به ابوالعباس و ملقب به کافی الأوحد وزیر. او پس از وفات صاحب ابوالقاسم بن عباد وزارت فخرالدوله ابی الحسن علی بن
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا
خدابندهلغتنامه دهخداخدابنده . [ خ ُ ب َ دَ/ دِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال 703 تا 716 هَ .ق . بر ایران و متصرفات مغولی در حوالی ایران حکومت کرد. این