نموزجلغتنامه دهخدانموزج . [ ن ُزَ ] (اِ) تخت . کرسی . صندلی . نموزش . (ناظم الاطباء).رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 408 و رجوع به نمیج شود.
نموذجدیکشنری عربی به فارسیمدل , نمونه , سرمشق , قالب , طرح , نقشه , طرح ريختن , ساختن , شکل دادن , مطابق مدل معيني در اوردن , نمونه قرار دادن , الگو
نموذجلغتنامه دهخدانموذج . [ ن ُ ذَ ] (معرب ، اِ) معرب ِنموده است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (غیاث اللغات ). رجوع به نموده و نیز رجوع به انموذج شود.
نمودجلغتنامه دهخدانمودج . [ ن َ دَ ] (اِ) نمودش . نمونه . نقشه . کارنامه . دستورالعمل . (ناظم الاطباء).
نموزشلغتنامه دهخدانموزش . [ ن ُ زِ ] (اِ) نموزج . (ناظم الاطباء).رجوع به نموزج و نیز به فرهنگ شعوری ج 2 ص 406 شود.
نموزشلغتنامه دهخدانموزش . [ ن ُ زِ ] (اِ) نموزج . (ناظم الاطباء).رجوع به نموزج و نیز به فرهنگ شعوری ج 2 ص 406 شود.
نمیجلغتنامه دهخدانمیج . [ ن َ ] (اِ) نمیچ . صندلی و تخت و مسند و کرسی و نموزش . (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 378 و رجوع به نموزج شود.