نمودارفرهنگ مترادف و متضاد۱. جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه ۲. آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا ۳. سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده
روش چشمهمتحرکmoving-source methodواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دادهبرداری، عموماً در الکترومغناطیس، که در آن چشمة انرژی یا فرستنده و آشکارسازها یا گیرندهها در وضعیت نسبی مشابهی قرار دارند و برای تهیة نمودار یا نقشه
نقشۀ همدیدیsynoptic chartواژههای مصوب فرهنگستانهر نقشه یا نمودار هواشناسی همراه با دادهها و تحلیلهای هواشناسی که حالت جوّ را در گسترهای وسیع و در زمانی معین توصیف میکند
خط همدگرگونیisogradواژههای مصوب فرهنگستانخطی بر روی نقشه یا نمودار که نقاط مربوط به سنگهای دارای درجۀ دگرگونی یکسان را به هم وصل میکند
خط همژرفای همدماisobathythermواژههای مصوب فرهنگستانخطی بر روی نقشه یا نمودار که نقاط همژرفایی را به هم متصل میکند که دمای یکسان دارند
خط همسنیisochron, isotime lineواژههای مصوب فرهنگستانخطی بر روی نقشه یا نمودار که بخشهای دارای بازههای زمانی یا سنهای یکسان را به هم وصل میکند