نمدارلغتنامه دهخدانمدار. [ ن َ ] (نف مرکب ) مرطوب . دارای تری اندک . (ناظم الاطباء). نمگن . || (اِ مرکب ) درختی است از انواع زیزفون که در جنگل های شمال ایران فراوان است و نام محل
نمدارTiliaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از نمداریان درختی بزرگ خزاندار با حدود 30 گونه که در نواحی معتدل شمالی میرویند؛ برگهایشان قلبیشکل و معمولاً نامتقارن است و در کنار پرچمهای گل، فلسی
مرطوب شدنفرهنگ مترادف و متضادنمدارشدن، نم شدن، نمگین شدن، نمناک گشتن، نمورگشتن، رطوبتدار شدن ≠ خشک شدن
نمینواژهنامه آزادنمین:نمین به معنی نمدار و ویلکیج نام منطقه و شهرستان نمین بدین معناست:در زبان تالشی « ویل » بمعنی شهر یا آبادی است که اکنون نیز بصورت جمع « ویلات » بمعنی محال و