نمدارلغتنامه دهخدانمدار. [ ن َ ] (نف مرکب ) مرطوب . دارای تری اندک . (ناظم الاطباء). نمگن . || (اِ مرکب ) درختی است از انواع زیزفون که در جنگل های شمال ایران فراوان است و نام محلی آن پالاد و پالاس است . رجوع به جنگل شناسی ج 6 ص 127</
نمدارTiliaواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از نمداریان درختی بزرگ خزاندار با حدود 30 گونه که در نواحی معتدل شمالی میرویند؛ برگهایشان قلبیشکل و معمولاً نامتقارن است و در کنار پرچمهای گل، فلسی گلبرگمانند وجود دارد
نیمدارلغتنامه دهخدانیمدار. (اِ) درختی است که چوب آن برای سوخت و نجاری استعمال می شود و در جنگلهای ایران از آن یافت می شود. رجوع به نمدار شود.
نیمدارلغتنامه دهخدانیمدار. (ن مف مرکب ) جامه و فرش مستعمل که به کهنگی تمام نرسیده باشد . (آنندراج ). چیز مستعمل اما قابل استفاده ، بین نو و کهنه . (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین ). مستعملی که کهنه و فرسوده نیست : افکنده طرح خرمی از سایه های نیم دا
نمداریانTiliaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از پنیرکسانان درختی یا درختچهای و گاهی علفی با حدود 50 سرده و 450 گونه که در تمام جهان میرویند؛ برگهای آنها ساده با آرایش متناوب یا مارپیچی و حاشیۀ پهنک آنها کامل یا بریدهبریده است و گلهایشان منظم و منفرد سه تا پنجپر است و گاه بهصورت مجتمع در گلآذین قرار دارند