نمایش منظمregular representationواژههای مصوب فرهنگستانفرمولدار متـ . نمایش منظم گروه regular representation of a group
نمایشدیکشنری فارسی به عربیاداء , استعراض , تسلية , تعرض , تقديم , تمثيل , شعلة ضويية , ظهور , عرض , مسرحية , مظاهرة , معرض , منظر
نمایشدیکشنری فارسی به انگلیسیdemonstration, display, drama, dramatization, effect, entertainment, exhibit, exhibition, exposure, heatre, impression, parade, play, presentation, presentment,
دیاگراملغتنامه دهخدادیاگرام . (فرانسوی ، اِ)برای نمایش قسمتهای مختلف گلها در روی حلقه های مختلف اشکال اختصاری رسم میشود که آنها را دیاگرام نامیده اند. (گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 199
باکانتلغتنامه دهخداباکانت . (اِخ ) نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند. اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند. این جشنها ابتدا هر دوس
کاترین دوملغتنامه دهخداکاترین دوم . [ ت ِ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) ملقب بکبیر. آلبرماله در تاریخ خود نویسد: «پطر سوم شش ماه پادشاهی کرد. زنی داشت به نام کاترین که بر حسب عدم تجانس فطری و
جامعه شناسیلغتنامه دهخداجامعه شناسی . [ م ِ ع َ / ع ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) شناخت جامعه . معرفت الجوامع. آشنایی به احوال جامعه . و رجوع به جامعه شود. || در اصطلاح جامعه شناسان ، علمی که ا