نق زدندیکشنری فارسی به انگلیسیbadger, carp, cavil, chivvy, chivy, grumble, mutter, nag, niggle, whine
nagدیکشنری انگلیسی به فارسینق زدن، نق نقو، اسب پیر و وامانده، اسب کوچک سواری، یابو، عیب جو، ازار دادن، مرتبا گوشزد کردن، عیب جویی کردن
نقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= نق زدن نق زدن: (مصدر لازم) [عامیانه] بهانهجویی کردن و غر زدن؛ غرغر کردن. نقنق کردن: [عامیانه] = نق زدن