نقودلغتنامه دهخدانقود. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نَقْد. رجوع به نَقْدشود : و چندانکه مراد باشد از نقود و جواهر برداشت . (کلیله و دمنه ). و ملک او را صلتی گرانمایه فرمود از نقود و جواهر
انبراطورلغتنامه دهخداانبراطور. [ اِم ْ ب ِ ] (اِ) صاحب نقودالعربیه نویسد: نوشتن این کلمه با میم یعنی امبراطور خطاست و صواب انبراطور با نون است . (از نقودالعربیه ص 100).
پاپاسیلغتنامه دهخداپاپاسی . (اِ) خردترین و کم بهاترین ِ نقود، مانند پشیز و کمتر.- یک پاپاسی نداشتن ؛ هیچ نداشتن .- یک پاپاسی نیرزیدن ؛ هیچ نیرزیدن .
سودالوافیهلغتنامه دهخداسودالوافیه . [ دُل ْ فی ی َ ](ع اِ مرکب ) یکی از نقودی که قبل از اسلام رایج بود و این همان درهم بغلی است . (از نقود العربیه ص 23).
بدریةلغتنامه دهخدابدریة. [ ب َ ری ی َ ] (ع اِ) از نقود قدیمی تاآخر عهد عباسیان است . بَغْلیّه . و بدریه از آن سبب گویند که اعراب آن را در بدره (پوست بزغاله ) می نهادند و در هر بد