نقهلغتنامه دهخدانقه . [ ن َ ق َه ْ ] (ع مص ) به شدن و برخاستن از بیماری در حالی که هنوز ضعف باقی است . (از منتهی الارب )(از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). از بیمار
نقهلغتنامه دهخدانقه . [ ن َ ق ِه ْ ] (ع ص ) فهمنده سخن را و داننده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). که دریابد حدیث را. ناقه . (اقرب الموارد).
نقهلغتنامه دهخدانقه .[ ن َق ْه ْ ] (ع مص ) فهمیدن حدیث را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). دریافتن . (تاج المصادر بیهقی ). نقوه . نقاهة. نقهان . (اقرب الموارد). نَقَه . (المن
نقحلغتنامه دهخدانقح . [ ن َ ] (ع اِ) ابر سپیدتابستانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (مص ) بیرون آوردن مغز استخوان را. (از منته
نقحلغتنامه دهخدانقح . [ ن َ ق َ ] (ع اِ) ریگ خالص . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
نقه زدنلغتنامه دهخدانقه زدن . [ ن ِق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نق نق کردن . غرغر زدن . رجوع به نق نق شود.
نقهةلغتنامه دهخدانقهة. [ ن َ ق ِ هََ ] (ع ص ) زن فهمنده ٔ سخن و داننده .(ناظم الاطباء). مؤنث ِ نَقِه . رجوع به نَقِه شود.
نقه زدنلغتنامه دهخدانقه زدن . [ ن ِق ْ ق َ / ق ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) نق نق کردن . غرغر زدن . رجوع به نق نق شود.
نقهةلغتنامه دهخدانقهة. [ ن َ ق ِ هََ ] (ع ص ) زن فهمنده ٔ سخن و داننده .(ناظم الاطباء). مؤنث ِ نَقِه . رجوع به نَقِه شود.
نقاهتلغتنامه دهخدانقاهت . [ ن َ هََ ] (از ع اِمص ) برخاستن از بیماری . نقه . نقوه . (یادداشت مؤلف ). نقاهت که معمولاً به معنی بیماری استعمال می شود در لغت به معنی فهمیدن است و م
نقاهةلغتنامه دهخدانقاهة. [ ن َ هََ ] (ع مص ) به شدن و برخاستن از بیماری و هنوز ضعف باقی است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به نقه و نیز رجوع به نقاهت شود. || فهمیدن حدیث را
نقوهلغتنامه دهخدانقوه . [ ن ُ ] (ع مص ) به شدن از بیماری . (تاج المصادر بیهقی ). نقه . رجوع به نَقَه شود. || دانستن و فهمیدن . (آنندراج ). نقه . نقاهة. نقهان . (اقرب الموارد). ر