نقش طرازلغتنامه دهخدانقش طراز. [ ن َ طِ / طَ ] (نف مرکب ) نقش گر. نقاش . مصور. (از آنندراج ) : دهر ز چرخ اطلسش کرده ردای کبریانقش طراز آن ردا عین بقای ایزدی . خاقانی .چون وچرا نقش ط
نقش سازلغتنامه دهخدانقش ساز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مرادف نقش پرداز. (از آنندراج ).نقش طراز. نقشگر. نقاش . مصور. (از ناظم الاطباء). || ظاهراً در این بیت به معنی نواساز و نوازنده و نی ن
طرازلغتنامه دهخداطراز. [ طِ ] (معرب ، اِ) نگار جامه . (منتهی الارب ). معرب است .(منتهی الارب ) (صحاح ). اصل این کلمه تراز فارسی و معرب است ، سیوطی در کتاب «المزهر» گوید: فممّا ا
نقشگرلغتنامه دهخدانقشگر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) نقاش . مصور. نقش طراز. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : مه که در انگیزش رنگ است چست نقشگر صورت ایوان تست . امیرخسرو (از آنندراج ).
چرخ اطلسلغتنامه دهخداچرخ اطلس . [ چ َ خ ِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فلک الافلاک . (ناظم الاطباء). فلک نهم . (ناظم الاطباء). چرخ اکبر. عرش اعظم . کنایه از عرش مجید که فلک نهم
کارگهلغتنامه دهخداکارگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) کارگاه . مَنسَج . مَنسِج . (منتهی الارب ). کارگه مخفف کارگاه است . در تداول امروز در خراسان آن را بالاخص بمعنی محل قالی بافی یا پا