نقش بندrapheواژههای مصوب فرهنگستانبرآمدگی یا شیاری بر روی پوستۀ دانه که در محل جوش خوردن دانه به بند ناف ایجاد میشود
نقشبندلغتنامه دهخدانقشبند. [ ن َ ب َ] (نف مرکب ) نقاش . مصور. (آنندراج ). نقاش . زردوز. گلدوز. کسی که آرایش می کند. (ناظم الاطباء). نگارگر. صورتگر. چهره گشا. رسام . (یادداشت مؤلف
نقشبندلغتنامه دهخدانقشبند. [ ن َب َ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین محمدبن محمد بخاری . از اکابر عرفا و صوفیان قرن هشتم و مؤسس طریقت نقشبندیه است . خواجه علاءالدین عطار و خواجه محمد پار
نقشبندیلغتنامه دهخدانقشبندی . [ ن َ ب َ ] (اِخ ) نقشبندیه .نام یکی از سلسله های صوفیه است که منسوب و پیرو خواجه محمد بهاءالدین نقشبنداند. رجوع به نقشبند شود.
نقشبندیلغتنامه دهخدانقشبندی . [ ن َ ب َ ] (حامص مرکب ) صنعت نقاشی و زردوزی و گلدوزی . (ناظم الاطباء). نگارگری . نقاشی . (یادداشت مؤلف ). عمل نقشبند. رجوع به نقشبند شود : چین بن یا
روگرای پشتیepitropous-dorsalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تخمک روگرایی که نقش بند آن پشتی یعنی نامحورسو است و بنابراین، با محور مرکزی تخمدان یا گل ناهمسو است
روگرای شکمیepitropous-ventralواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تخمک روگرایی که نقش بند آن شکمی یعنی محورسو است و بنابراین، با محور مرکزی تخمدان یا گل همسو است
زیرگرای پشتیhypotropous-dorsalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تخمک زیرگرایی که نقش بند آن پشتی یعنی ناهمسومحور است و بنابراین، در سمت مخالف محور مرکزی گل یا تخمدان قرار میگیرد
زیرگرای شکمیhypotropous-ventralواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تخمک زیرگرایی که نقش بند آن شکمی یعنی همسومحور است و بنابراین، به سمت محور مرکزی گل یا تخمدان قرار میگیرد
نقش پذیرلغتنامه دهخدانقش پذیر. [ ن َ پ َ ] (نف مرکب ) که تصویر بر آن به آسانی نقش بندد. کنایه از کسی که کاری یا سخنی در او اثر گذارد : موم از سر نرمی است چنان نقش پذیر.؟